مادربزرگ من یه سرخپوست بود.
یه روزبهم گفت:
پسرمهمهی ما با یک قوطی کبریت تو وجودمون متولد میشویم.
ولیخودمون نمیتونیم کبریتهامون رو روشن کنیم.
کبریتبرای روشن شدن محتاج یه هوا و جرقه است.
هوامیتونه نفس کسی باشه که دوستش داریم
و جرقهمیتونه یه صدای گرم باشه
عطریه غذا باشه یا آواز یک پرنده!
درباره این سایت